چی تو چشاته که تو رو؛ اینقد عزیز میکنه
این فاصله داره منو؛ بی تو مریض میکنه.
هنوزم عاشق عشقم
نمیشی تو فراموشم
تو آتیش بازی عشقی
تو این احساس خاموشم
چه خوب می شد بیای پیشم
بیای عطری شه آغوشم
تو جون و زندگیم هستی
من از عشق تو می نوشم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیارزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم
شهریار کبیر
سلام من به تو یار قدیمی
منم همون هوادار قدیمی
هنوز همون خراباتی و مستم
ولی بی تو سبوی می شکستم
همه تشنه لبیم ساقی کجایی
گرفتار غمیم ساقی کجایی
اگه سبو شکست عمر تو باقی
که اعتبار می توی تو ساقی
تو این پیاده رو
بین همین مردم
با اشتباه اما
خیلی تو رو دیدم
این که چرا نیستی
من این سوال و از
هرکس که میدیدم ..... صد بار پرسیدم
تورو دوست دارم میدونی توهمونی که از خدا رسیده
مثل قلبی هستی که با شروع زندگی واسم طپیده
مثل خورشیدی که ازاون ور ابرا سر درمیاره
بیتابی به من به این زندگی که خوبیات ازش میباره
دیگه تنها نموندم از وقتی که فهمیدم دلت باهامه
نگاهت با منه و اون مهربونیات جلو چشامه
اگه یه لحظه فکر کنم باخودم که دیگه تو رو نبینم
گمونم از اون به بعد باید با خودم تنها بشینم
پس بیا باهم درکنار هم گل زندگی بچینیم
تا بمیره غصه و بمونه خنده و شاد بشینیم
پس بیا باهم درکنار هم گل زندگی بچینیم
تا بمیره غصه و بمونه خنده و شاد بشینیم