.: بی سرزمین تر از باد :.

مرگــــــــــــــ بــــر این ســـــاعت بــی هــــَـــم بـــــــــــــودن ...

.: بی سرزمین تر از باد :.

مرگــــــــــــــ بــــر این ســـــاعت بــی هــــَـــم بـــــــــــــودن ...

ازت متشکرم دیــــــــــوونه‌ی مــــــــــن
ازینــــــکه چشم بــه ایــن دنیـا گشـودی
ازینــــــکه پـا تـو زنـدگـیم گذاشــــــــتی
ازینــــــکه پـا بـه پـام همـــیشــه بـودی

طبقه بندی موضوعی

۳۲ مطلب با موضوع «حرف دل» ثبت شده است

وقتی حالت خوبه... وقتی میفهمم که رفتارای منو بچگونه برداشت میکنی چرا حرف بزنم عزیزدلم؟

حالتو خراب کنم؟ چیزی که اصلا نمیخوام بد شدن حال روحی و جسمیته عزیزدلم...

زندگی واسه تو و اطرافیات رویایی نیست؟ اشکالی نداره عزیزم. ولی زندگی من رویاییه! این کنکور و مدرسه و خواب و درس و غذا خوردن و فیلم دیدن زندگی من نیست! اون شبایی زندگیه که تا صبح تا ته عمرم رو میرم و برمیگردم. با تو همه اتفاقایی که هیچوقت اتفاق نیافتاده رو مرور میکنم بدون این که لحظه‌ای خوابم ببره. این زندگی منه عزیزدلم؛ رویای من زندگی منه! 

واسه همینه که دلم میگیره وقتی تو این زندگی که زندگی نیست تنهام میذاری... چون توقع‌ش رو ازت ندارم عزیزدلم. 

تو ماه منی. دستم بهت نمیرسه ماه بلندم [دورم] ... تو ماهی. فرشته‌ای. مهربون‌ترینی. ولی ازم نخواه حرف بزنم. چون نمیتونی این‌‌هارو از حرفام برداشت کنی عزیزم.... 

دوستت دارم ماهم... :‌)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۶ ، ۱۲:۵۱
آبی

سلام خدا ...

میگن اگه چیزی رو از خدا میخواین بلند ازش بخواین... با صدای بلند ... 

هیچوقت نتونستم بلند حرف بزنم؛ بلند گریه کنم؛ بلند از کسی چیزی بخوام؛ همیشه محافظه‌کارانه جلو رفتم.

اولین باریه که یچیز رو ازت بلند میخوام... 
اینجا نمیخوام... توی روزنامه‌م برات گفتم... :‌)

نوشتن هم یجور بلند گفتنه دیگه... فقط مکتوبه... نه؟

امیدوارم بشنویش خدا... :)

دوستت دارم... دوستم داشته باش ...



من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می دهم 

(قریش 3)

برگرد، مطمئن برگرد، تا یکبار دیگر با هم باشیم 

(فجر 28-29)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۳۷
آبی

من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم (انعام 60). 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۳۴
آبی

عاشقانه‌ی ساده ای بود ...

هفته‌ای بود پر از عشق!

لحظاتی بود که با تک تک سلول‌هایت می‌توانستی عشق را لمس کنی....

من خودم نبودم ... هفته ای بود که نه من، من بودم و نه او، او ...

عشق بود... همان عشقی که مادی و معنوی‌اش کرده‌اند... همانی که آسمانی و زمینی‌اش کرده‌اند... 

هم آسمانی‌اش بود و هم زمینی‌اش ....

گمانم همان زمینی هم آسمانی شده است ... :)


دلکم، فراموش نکن آن دست‌ها را ...

آن خون و آن عشق را ...

فراموش نکن خودت را... که زندگی صاحبت را تلخ و شیرین ساختی ....

دلکم، آرام باش... بی قراری نکن...

آخر تمام می‌شود این پایان های لحظه‌ای ... 

تحمل کن دلکم؛ تحمل کن ....

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۱:۱۲
آبی
دارد تمام می‌شود...
تابستانی که "از بهترین" که نه؛ بهترین تابستان تمام عمرم بود!
چرا؟ عرض میکنم.
زیرا نزدیک شد قلب‌هامان به همدیگر.
زیرا خواب و بیداری‌هامان یکی شد.
زیرا روزهای خوب و بد را باهمدیگر گذراندیم و تمام کردیم و پشت سر گذاشتیم و سپردیم به کَتِگوریِ "گذشته‌های شیرین دونفره‌مان"
زیرا تهِ‌تابستانمان قرار است با اردوی فرهنگی تفریحی مدرسه خوش بُگذرد.
زیرا 3عدد آلبوم دانلود کردیم و اوج لذت را از آن ربودیم و نوش جان کردیم!
زیرا فعالیت والیبالی خود را با "یاعلی" آغاز نمودیم.
زیرا بهترین زیارت عمرمان در بهترین شب عمرمان را رقم زدیم... درکنار یکدیگر!
زیرا 2عدد کتاب گرفتیم؛ "بیشعوری" و "ناطور دشت" که بعد از تمام شدنش الساعه! برایتان خواهم نوشت که چه بودند و چه کردند.
زیرا سریال‌های کره‌ایِ عشقولی‌ِمان را تمام کردیم و یکی دیگر هم در لیست انتظارِ "تماشا" قرار دادیم!
زیرا خبر بارداری زن‌دایی‌جانِ عزیزمان را شنیدم!
زیرا در آخرین ساعات یک‌هفته مانده به پایان تابستان؛ فاطمه کوچولو، دخترعمه‌یِ عزیزِ دوست‌داشتنی‌ِ 4ماهه‌مان؛ برایمان مثلِ چی! خندید
زیرا ام‌پی‌تری دایی‌جان حامد، لحظات رقّت‌انگیز پیاده‌روی از خانه به سمت کلاس‌های تابستانه‌مان را به‌طرز معجزه آسایی شیرین نمود!
زیرا و زیرا و زیرا ...
خیلی زیرا هست که بخواهم بنویسم.
ولی بوی قهوه را خانه برداشته! باید بروم و برای اینجانب قهوه بریزم و نوش جانم کنم! دونقطه دی.

آها...قبل از رفتن، بگویم که چرا تایتِل این نوشته شده است "شروع خاص"
خب باید بگویم که در طر پاییز،زمستان و بهاری که درپیش دارم(همان 9ماه درس‌خواندن)، برنامه هایی دارم که به کمک خداوند متعال و "نفس"ِ بیچاره‌مان، که چقد اذیت‌ش میکنم، انشاءالله به نحو احسنت انجام می‌دهم. و اسمش را با اجازه‌تان گذاشتم "شروع خاص"...


پ.ن: لحن تلگرافی‌مان هم نشأت میگیرد از گوش کردن به آلبوم جدید جناب آقای آرمان گرشاسبی (همان چارتار) که نامش هست "آسمان هم زمین میخورد" ...


و من الله توفیق ... دونقطه لبخند...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۳۲
آبی

+مریم

- جونم؟

+ خیلی میخواااااامت...

- خب بیا بگیرم!!! :))

+ بعد بابات میگه چی داری؟

- میگی به قلب عاشق دارم

+ به نظرت باور میکنه؟

- نمیدونم.... باید باور کنه!

+ بیا بغلم....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۰۱:۰۸
آبی

آمده‌ام، آمدم ای شاه پناهم بده

خط امانی زگناهم بده

ای حرمت ملجا درماندگان

دور مران از در و راهم بده

ای حرمت ملجا درماندگان 

دور مران از در و راهم بده 

لایق وصل تو که من نیستم 

لایق وصل تو که من نیستم 

اذن به یک لحظه نگاهم بده


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۲۳:۱۷
آبی

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرده ام و نه با تو دشمنی کرده ام (ضحی 1-2). 

افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم، او و مرا به سخره گرفتی (یس 30). 

و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی (انعام 4). 

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام (انبیا 87). 

و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان توهم زده شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری (یونس 24). 

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73). 

پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرو رفتند، و قلبت آمد توی گلویت و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی (احزاب 10) 

تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی، که من مهربان ترینم در بازگشتن (توبه 118). 

وقتی در تاریکی ها مرا بزاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی (انعام 63- 64). 

این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هر وقت سختی به تو رسید از من ناامید شده ای. (اسرا 83). 

آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3). 

غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است؟ (اعراف 59). 

پس کجا می روی؟ (تکویر 26). 

پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50). 

چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6). 

مرا به یاد می آوری؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنند و ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم 48). 

من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم (انعام 60). 

من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می دهم (قریش 3). 

برگرد، مطمئن برگرد، تا یکبار دیگر با هم باشیم (فجر 28-29) 

تا یکبار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم (مائده 4 )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۰:۱۲
آبی

تو سراپا آىامش

من پر از حرف و خواهش

داشتن این احساسو

تنها با تو میخوامش

تو شبیه رویامی

تو تموم دنیامی

حس خوب بارونی

که تو قلبم میمونی ...



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۷
آبی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۰۱
آبی