.: بی سرزمین تر از باد :.

مرگــــــــــــــ بــــر این ســـــاعت بــی هــــَـــم بـــــــــــــودن ...

.: بی سرزمین تر از باد :.

مرگــــــــــــــ بــــر این ســـــاعت بــی هــــَـــم بـــــــــــــودن ...

ازت متشکرم دیــــــــــوونه‌ی مــــــــــن
ازینــــــکه چشم بــه ایــن دنیـا گشـودی
ازینــــــکه پـا تـو زنـدگـیم گذاشــــــــتی
ازینــــــکه پـا بـه پـام همـــیشــه بـودی

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با موضوع «متن دل» ثبت شده است

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرده ام و نه با تو دشمنی کرده ام (ضحی 1-2). 

افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم، او و مرا به سخره گرفتی (یس 30). 

و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی (انعام 4). 

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام (انبیا 87). 

و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان توهم زده شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری (یونس 24). 

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73). 

پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرو رفتند، و قلبت آمد توی گلویت و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی (احزاب 10) 

تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی، که من مهربان ترینم در بازگشتن (توبه 118). 

وقتی در تاریکی ها مرا بزاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی (انعام 63- 64). 

این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هر وقت سختی به تو رسید از من ناامید شده ای. (اسرا 83). 

آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3). 

غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است؟ (اعراف 59). 

پس کجا می روی؟ (تکویر 26). 

پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50). 

چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6). 

مرا به یاد می آوری؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنند و ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم 48). 

من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم (انعام 60). 

من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می دهم (قریش 3). 

برگرد، مطمئن برگرد، تا یکبار دیگر با هم باشیم (فجر 28-29) 

تا یکبار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم (مائده 4 )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۰:۱۲
آبی

تو سراپا آىامش

من پر از حرف و خواهش

داشتن این احساسو

تنها با تو میخوامش

تو شبیه رویامی

تو تموم دنیامی

حس خوب بارونی

که تو قلبم میمونی ...



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۷
آبی

خدا گفت: زمین سردش است. چه کسی می تواند زمین را گرم کند ؟

لیلی گفت: من.

خدا شعله ای به اون داد. لیلی شعله را در سینه اش گذاشت.

سینه اش آتش گرفت. خدا لبخند زد. لیلی هم .

خدا گفت: شعله را خرج کن. زمینم را به آتش بکش.

لیلی خودش را به آتش کشید. خدا سوختنش را تماشا کرد.

لیلی گُر می گرفت. خدا حَظ می کرد.

لیلی می ترسید. می ترسید آتشش تمام شود.

لیلی چیزی از خدا خواست. 

خدا اجابت کرد.

مجنون سر رسید.

مجنون هیزم آتش لیلی شد.

آتش زبانه کشید. آتش ماند. 

زمین خدا گرم شد.



عرفان نظرآهاری

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۳۷
آبی