13 ساعت و 40 دقیقه مانده تا تحویل سال 94 ....
باران هم میبارد ...
آفتاب هم هست ...
صدای رعد و برق هم هست ...
باران که میبارد تو میآیی ...
13 ساعت و 40 دقیقه مانده تا تحویل سال 94 ....
باران هم میبارد ...
آفتاب هم هست ...
صدای رعد و برق هم هست ...
باران که میبارد تو میآیی ...
یه آدمایی هستند که توی این عمری که تاحالا از خدا گرفتند شاید فقط خوردن و خوابیدن و درس خوندن و خندیدن و بازی کردن و .... همین... نه غمی. نه مشکلی. من با عدل و عدالت خدا کاری ندارم. اینو میدونم که بعدا براشون داره همچین چیزایی رو. ولی ... نمیدونم جرا وقتی چیزی رو نفهمیدن، وقتی نمیدونن که چی به چیه! وقتی حتی یکی از این تجربه هایی که ما بدست آوردیم (هرچند کوچیک) رو ندارن چجوری میپرن به آدم و حتی پیش خودشون الکی قضاوت میکنن؟ به این فک نکردن تاحالا که زندگی که اونا دارن و یا داشتن با زندگی که ما داشتیم و داریم فرق میکنه؟ چیزی که ما بش میگیم زندگی با چیزی که اونا بهش میگن فرق داره؟ چقد سوال.
یکی بیاد به من بگه کار و زندگی نداری همش نشستی مردمـو دستهبندی میکنی و یه عیب میذاری روشون؟ همش غُر میزنی که چی؟ با غُرهای تو آدما درست میشن؟ :/ پوووف ...
سلام من به تو یار قدیمی
منم همون هوادار قدیمی
هنوز همون خراباتی و مستم
ولی بی تو سبوی می شکستم
همه تشنه لبیم ساقی کجایی
گرفتار غمیم ساقی کجایی
اگه سبو شکست عمر تو باقی
که اعتبار می توی تو ساقی
تو این پیاده رو
بین همین مردم
با اشتباه اما
خیلی تو رو دیدم
این که چرا نیستی
من این سوال و از
هرکس که میدیدم ..... صد بار پرسیدم