.: بی سرزمین تر از باد :.

مرگــــــــــــــ بــــر این ســـــاعت بــی هــــَـــم بـــــــــــــودن ...

.: بی سرزمین تر از باد :.

مرگــــــــــــــ بــــر این ســـــاعت بــی هــــَـــم بـــــــــــــودن ...

ازت متشکرم دیــــــــــوونه‌ی مــــــــــن
ازینــــــکه چشم بــه ایــن دنیـا گشـودی
ازینــــــکه پـا تـو زنـدگـیم گذاشــــــــتی
ازینــــــکه پـا بـه پـام همـــیشــه بـودی

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با موضوع «چرت و پرت های منطقی _حرف دل 2_» ثبت شده است

همیشه اخرین نفر بودم. همیشه نادیده شده ترین بودم.

نمیخوام مظلوم نمایی کنم...
ولی همیشه مظلوم ترین بودم. کسی بودم که حق دفاع رو از خودش گرفته بود...
تقصیر خودم بود... ولی از این موقعیت ناراضی نیستم...

این که همه حرفها زده میشه و وقتی میپرسم چیشده فقط یه خلاصه کوتاه ازش دستگیرم میشه دلمو میسوزونه ولی چیزی نمیگم.
اینکه حتی حق ندارم بگم که دلم میسوزه از این رفتارا دلمو میسوزونه ولی چیزی نمیگم.
دلم وقتی میسوزه که با نگاه کردن به اطرافم میبینم با اینکه بی کس نیستم ولی تنهام....
دلم وقتی میسوزه که میبینم همه چی رو دارم تو هجده سالگیم از دست میدم ولی نمیتونم فریاد بکشم که از دستم نرن...

اینکه بهترین لحظاتت رو که میتونی با آرامشت نفس بکشی، تقدیر ازت دریغ میکنه ینی از دست دادن... ینی تباه شدن یه سری ثانیه و دقیقه بدون ارامش و نفس ... منو میسوزونه ... 
فک میکنند 😊 این ینی معمولی ترین روز رو شروع کردم و حالم خوبه ... ولی دیگه 😊 و :) واسم فرقی نمیکنه ... نمیخوام برگردم به اون وهله ای که حس میکردم همه چیز پوچه ... ولی توانایی زندگی توی این دنیای سگی ازم سلب شده ... جونی نمونده .... 
بعضی وقتا حس میکنم تنها بودن با نفست بهترین هدیه از طرف خداست... و اون موقعست که 😊 معنای حقیقی خودشو پیدا میکنه .... 

تویی که اینو میخونیش ... اگه دلت ذهنت روحت دنیات به یه نفر وابسته شده، بچسب بهش و ولش نکن. که نیافتی توی مسیر پوچی .... 

پوچی ینی جهنم ... برعکسش عشق ینی بهشت...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۵۷
آبی

هفتاد و دو ساعت است که یک کنکوری محسوب می‌شوم.
هفتاد و دوساعت است که دست به دامن خدایمان شدم تا شاید در این یکسال دستم را بگیرد...

زندگی‌ام گذشته... میگذره... و خواهد گذشت....

من میمونم و تمام خاطره هایی که ترس از فراموش شدنشان مرا وادار میکنند که بنویس... تا شاید خاطره‌اش بماند برای آیندگان...

بهترین اتفاق ممکن در این هفته اخیر، به دست گرفتن "قهوه‌ی سرد آقای نویسنده" بود.... 

که چقدر شیرین بود.... 

که چقدر آن "مریم جان، به دنیای من خوش آمدی" دلم را شستشو می‌دهد....

که چقدر آن امضای معینی مرا به وجد می‌آورد...


اگر کسی را دارید که برایتان از دل مایه میگذراد دلش را ببوسید.... لیاقتش را دارد... 

دلش را گردگیری کنید... 

دل او خانه‌ی شماست.... مراقب خانه‌تان باشید....

دو نقطه لبخند .... 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۰۷
آبی
دارد تمام می‌شود...
تابستانی که "از بهترین" که نه؛ بهترین تابستان تمام عمرم بود!
چرا؟ عرض میکنم.
زیرا نزدیک شد قلب‌هامان به همدیگر.
زیرا خواب و بیداری‌هامان یکی شد.
زیرا روزهای خوب و بد را باهمدیگر گذراندیم و تمام کردیم و پشت سر گذاشتیم و سپردیم به کَتِگوریِ "گذشته‌های شیرین دونفره‌مان"
زیرا تهِ‌تابستانمان قرار است با اردوی فرهنگی تفریحی مدرسه خوش بُگذرد.
زیرا 3عدد آلبوم دانلود کردیم و اوج لذت را از آن ربودیم و نوش جان کردیم!
زیرا فعالیت والیبالی خود را با "یاعلی" آغاز نمودیم.
زیرا بهترین زیارت عمرمان در بهترین شب عمرمان را رقم زدیم... درکنار یکدیگر!
زیرا 2عدد کتاب گرفتیم؛ "بیشعوری" و "ناطور دشت" که بعد از تمام شدنش الساعه! برایتان خواهم نوشت که چه بودند و چه کردند.
زیرا سریال‌های کره‌ایِ عشقولی‌ِمان را تمام کردیم و یکی دیگر هم در لیست انتظارِ "تماشا" قرار دادیم!
زیرا خبر بارداری زن‌دایی‌جانِ عزیزمان را شنیدم!
زیرا در آخرین ساعات یک‌هفته مانده به پایان تابستان؛ فاطمه کوچولو، دخترعمه‌یِ عزیزِ دوست‌داشتنی‌ِ 4ماهه‌مان؛ برایمان مثلِ چی! خندید
زیرا ام‌پی‌تری دایی‌جان حامد، لحظات رقّت‌انگیز پیاده‌روی از خانه به سمت کلاس‌های تابستانه‌مان را به‌طرز معجزه آسایی شیرین نمود!
زیرا و زیرا و زیرا ...
خیلی زیرا هست که بخواهم بنویسم.
ولی بوی قهوه را خانه برداشته! باید بروم و برای اینجانب قهوه بریزم و نوش جانم کنم! دونقطه دی.

آها...قبل از رفتن، بگویم که چرا تایتِل این نوشته شده است "شروع خاص"
خب باید بگویم که در طر پاییز،زمستان و بهاری که درپیش دارم(همان 9ماه درس‌خواندن)، برنامه هایی دارم که به کمک خداوند متعال و "نفس"ِ بیچاره‌مان، که چقد اذیت‌ش میکنم، انشاءالله به نحو احسنت انجام می‌دهم. و اسمش را با اجازه‌تان گذاشتم "شروع خاص"...


پ.ن: لحن تلگرافی‌مان هم نشأت میگیرد از گوش کردن به آلبوم جدید جناب آقای آرمان گرشاسبی (همان چارتار) که نامش هست "آسمان هم زمین میخورد" ...


و من الله توفیق ... دونقطه لبخند...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۳۲
آبی